تمام تمرکز تربیت و خط مشی آن بر این است که به بزرگترها احترام بگذاریم، کلمات زشت نگوییم، پای خود را جلو پدر و مادر دراز نکنیم، حرفشنو باشیم، صبحها به همه سلام کنیم و دست و روی خود را بشوییم، لباس تمیز بپوشیم، صدای خود را در جمع بلند نکنیم و...
اما سادهترین و ضروری ترین مسائل زندگی را به ما یاد ندادند.
...کجا به افراد جامعه می آموزند که: چگونه نفس بکشند؟ چگونه اضطراب را از خود دور کنند؟ موفقیت چیست؟ ازدواج برای حل چه مشکلی است...؟ ازدواج، زندگی خانوادگی و تربیت فرزند نیاز به چه مهارت هایی دارد؟ و ...
از «نفس کشیدن» تا «سفر کردن» نیاز به آموزش دارد.
بخشی از سلامت روانی و جسمی ما در گرو تنفس صحیح است.
آیا باید در جوانی یا میانسالی یا حتی پیری، گذرمان به یوگا یا یک روان شناس بیفتد تا بفهمیم تنفس، انواعی دارد و شکل صحیح آن چگونه است و چقدر مهم است؟!
به ما حتی نگاه کردن را نیاموختند.
هیچ چیز به اندازه «نگاه» نیاز به آموزش و تربیت ندارد. کسی که بلد است چطور ببیند، در دنیایی دیگر زندگی میکند. هزار کیلومتر، از شهری به شهری دیگر میرویم و وقتی به خانه برمیگردیم، چند خط نمیتوانیم در مورد آنچه دیده ایم بنویسیم. چرا؟ چون در واقع «ندیدهایم». همه چیز از جلو چشم ما گذشته است؛ مانند نسیمی که بر آهن وزیده است!!
اگر در خانه یا مدرسه، یاد گرفته بودیم که چطور نگاه کنیم، چطور بشنویم و چطور بیندیشیم، انسانی دیگر بودیم. انسانی که نمیتواند از چشم و گوش و زبان خود درست استفاده کند، پا از غار بدویت بیرون نگذاشته است. عجایب را در آسمان ها می جوییم، ولی یکبار به شاخه درختی که جلو خانه ما مظلومانه قد می کشد، خیره نمی شویم.
نگاه کردن، شنیدن، گفتن، نفس کشیدن، راه رفتن، خوابیدن، سفر کردن، بازی،تفریح، مهرورزی، عاشقی و ... بیشتر از املا و انشا نیاز به معلم و آموزش دارند...